loading...
کلاس شهید سید مجتبی علمدار
امتحان مادر (( گفته شده از مادر گرامی شهیدمجتبی علمدار ))

مجتبی در جبهه بود ومن هم مثل مادرانی که بچه هاشان در جبهه بودند چشم انتظار مسافرم بودم . روزی زنگ در خانه



مان به صدا در آمد. در را باز کردم. پسر عمویش سید مصطفی بود. بعد از احوال پرسی گفت : ((زن عمو ! موضو عی پیش 



آمده اما نباید  نارحت  بشین )) پرسیدم: (( چی شده ؟ )) گفت :(( آقایی از سپاه اومده وبا شما کار داره )) ترس عجیبی 



تمام وجودم را فرا گرفت فکر کردم مجتبی ..... زانوانم شُل شد به آرامی قدمی به جلو گذاشتم وبه بیرون از خانه رفتم. صدای


سلام شنیدم . صدا چه قدر برایم آشنا بود سرم را بالا کردم و گفتم :(( مجتبی ! تو که مرا زهره ترک کردی پسر.)) در حالی 


که می خندید مرا در آغوش گرفت بعد از این که آرام شدم گفت:(( مادر جان! با این که خیلی ذوستت دارم؛ اما می دانی جنگ 


است و هر لحظه امکان دارد خبر شهادت مرا برای  بیاورند می خواستم آماده یاشی.))


درباره ما
Profile Pic
سلام قدردانی از دوستان عزیز متشکریم از بازدید شما بنده تنها خواسته ای دارم که بعد از نظردادن یک صلوات برای شاد روح سید مجتبی علمدار بفرستین التماس دعا
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    وبلاگ کلاس شهید علمدار چگونه است ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 10
  • بازدید سال : 48
  • بازدید کلی : 573
  • کدهای اختصاصی
    دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

    دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

    دریافت کد خداحافظی

    دریافت کد خداحافظی

    ساعت فلش مذهبی
    دعای فرج جنگ دفاع مقدس جنگ دفاع مقدس